قبلا در پستی یه فرم قرار دادم که افراد نظراتشون رو در این باره بگن و داستانشونو که خوب فقط یه پاسخ گرفتم که نا مفهوم بود که فردی که لطف کرده بود و فرم رو پر کرده بود ، چه تصمیماتی گرفته و چه نتیجه ای که در وضعیت فعلی هستش. انتشارش خیلی فایده ای نمی تونست داشته باشه. خودم قول داده بودم که نظرم رو و داستانم رو بگم که خوب این کار رو می کنم.
من در دوره مدرسه بازی سازی رو شروع کردم و اولشم یه کمی انگیزه من و دوستم سینا که با هم این کار رو شروع کردیم برای یه پروژه زیاد شد. پروژه رو معلممون قرار بود بهمون بده که آزمایشگاه فیزیک بسازیم تو game maker برای سی دی های آموزشی که منتشر می کرد. اون پروژه هرگز انجام نشد ولی ما تو بازی سازی موندیم. بعدا یه پروژه های کوچیکی خودمون انجام دادیم و یه بار هم تو مسابقه yoyogames شرکت کردیم که خوب تجربه کم بود و زمان هم و به نتیجه خاصی نرسیدیم. با یه آقایی آشنا شدیم که 10 میلیون به ما پول داد برای خرید لایسنس برنامه و ساخت مدل و کلا آرت و ما هم قرار شد رو بازی مجانی کار کنیم و هرکس یک سوم پروژه رو برداره. به علل مختلف از جمله کم تجربگی ما و کم بودن پول و ... پروژه بعد دو سال و نیم کنسل شد و بعد از اون چون دیگه باید برای خودم درآمد می داشتم تصمیم گرفتم فعلا روی پروژه مشتری کار کنم. قبل اون هم چندین بار روی پروژه های دیگران کار کرده بودیم. از یه سری بازی iPhone خیلی داغون برای یه نفر که شغل اصلیش رستوران بود تا پروژه های کوچیک برای کسانی در انجمن یونیتی و یه سری بازی برای کاربرد های پزشکی در فیزیوتراپی ها. ولی بعد از اون تا مدت زیادی به ساخت بازی مستقل فکر هم نمی کردم چون نه تیمش بود و نه پول زیادی که بشه ریسک کرد روش.
وقتی تجربه و پولم بیشتر شد و یه تیم کوچیکی دست و پا شد دوباره یه سعیی کردم دو سه بار با یه بازی تحت شبکه تانک و یه بازی واقعا بد روی کافه بازار که خیلی ساده بود و مشکلات فراوان داشت و لینکشو روم هم نمی شه بذارم. بازی تانک همونی هست که رو سایت آپادانا رایگان گذاشتیم برای آموزش بقیه بگیرندش و خوب به نتیجه نرسید. بین اون همه الآن دوباره دارم جدیترین سعیمو بعد اون بازی با سینا انجام می دم و بازی نم نمک پیش می ره. بازی که با سینا می ساختیم کشاورزی سه بعدی مثل harvest moon بودش و برای فیسبوک داشتیم می ساختیمش. اون موقع mafia wars و farmville و امثالشون خیلی گرفته بودند و ما اول شروع کردیم یه چیزی مثل second life بسازیم و بعد سویچ کردیم رو این.
حالا که اینا رو گفتم سوالات توی فرم رو هم جواب می دم. اولا که رویای ساخت چیز خاصی رو ندارم ولی همیشه دوست داشتم بازی روی کامپیوتر یا کنسول بسازم و بازی نسبتا پیچیده که حرفی هم بخواد بزنه به جز این که سرگرم کننده هستش و خیلی علاقه داشتم که نو آوری درش داشته باشه. بازی که دارم می سازم با voxel farm و یونیتی هستش و واکسلیه و این بازی به شکل sandbox هست و المان های مختلفی رو دارم prototype می کنم و بهش اضافه می کنم. تا این جا احتمالا تو یه دنیایی یه سری آدم رها می شند که باید کارایی بکنند مثل جاده سازی و راه انداختن یه سری کارت/قطار روشون که یه سری بار جا به جا کنند و بار ها رو می بری و می فروشی و کارای دیگه ای مثل کندن تونل و فراری دادن حیوونا و کارای عجیب دیگه ای هم باید انجام بدین و شبیه بازی های survival معمول می خوام نباشه. حد اقل کل کارتون پیدا کردن material و crafting و جنگ نباشه. شایدم به اون سمت رفت. الآن زوده که بخوام قطعی بگم.
دلیل این که تا حالا نشده بازی خوبی برای خودم بسازم و اگرم پروژه خوب بوده مال مشتری بوده این بود که اون اوایل که قصدش جدیتر بود، دانش و تجربمون کم بود. هم دانش چگونگی تولید و هم کار با دیگران و هم برنامه ریزی و .... توانایی کد نویسیمونم کمتر بود ولی اصلا مشکل اصلی نبود و به نظرم برای هر پروژه حدودی توانایی های فنیمون خوب بود. پروژه کشوارزیمون ولی scope کلیش خیلی برای ما بزرگ بود و خوب تجربه سفارش آرت و کار با هم و ... هم نداشتیم. بعد از اون هم گاهی مشکل مالی بود و نبودن سرمایه لازم برای انجام کار و گاهی استخدام افراد نامناسب و رفتار اشتباه با اون ها. مثلا الآن فهمیدم دادن آزادی کامل به کسی که توانایی کمی داره می تونه باعث مشکلات زیادی بشه و روشی که امثال valve انجام می دن فقط با افراد خیلی خوب و منطقی و با شخصیت مناسب قابل انجام هست. به نظرم همیشه باید سعی برای رسیدن به حالت flat کامل باشه ولی گاهی بعضی افراد رو بهتره task بهشون بدی و نتیجه بخوای و خودشونم همینو می خوان. با بعضی ها کمتر باید خودمونی شد و ... مثلا من یک بار با فردی رو به رو بودم که اگر سر کار باهات مشکلی پیدا می کرد به علت ضعف شخصیتی سعی می کرد تو مسایل غیر کاری تا جایی که می تونه برات مشکل درست کنه. همون آدم رو می شد فقط یه سری تسک های ساده بهش داد و باهاش نزدیک نشد و برای بعضی کارها ازش استفاده کرد. البته شاید اون طور هم دوامش کم بود. دقیق نمی تونم بگم ولی می دونم که دادن قدرت و آزادی و توقع برخورد منطقی برای همه آدم ها چیز عادی نیست.
الآن فکر می کنم که چیزی که لازم دارم اینه که یه هسته خوب برای تیم از آدمای خیلی خوب بچینم که بشه بهشون اعتماد کرد و کار رو بهشون سپرد. مثل کاری که توی آپادانا انجام دادیم و موفق هم بودیم به نسبت و با این که مثل همه مشکلاتی داشتیم سر راه، مشکل شدیدی که باعث از بین رفتن همه چی بشه پیش نیومد و مشکلات به وجود اومده حل شد. یه prototype خوب لازمه و بعدشم باید بتونیم سرمایه بگیریم که با خیال راحت کار رو ادامه بدیم. تجربه هم قطعا بعد این 10-11 سال خیلی بیشتر پیدا کردم و تو تولید چند بازی و نرم افزار نقش های مختلف داشتم از برنامه نویس تازه کار تا کارای تصمیمی مثل عضویت توی board شرکت (وقتی تو MuchDifferent بودم) که حس می کنم کمک زیادی بهم بکنه در انتخاب آدمای مناسبتر و در رفتارم و تصمیمام در مورد کار و شرکام و ...
در باره صنعت هم باید بگم که انتقاد دارم ولی چیزای خوب زیادی هم هست. آدمای زیادی هستند که می خوان کار کنند و این خوبه. قدیما آدمای حرفه ایتری به فکر اومدن تو game می افتادن و خوب تعدادشون کمتر بود و الآن یافتنشون از بین تعداد زیاد کسایی که وارد می شن گاهی سختتره و اینم شاید بخشیش هم اشکالی قدیمیترا بوده که دانششون منتقل نشده. از نظر برخوردی و شخصیتی هم از بچه لوس که هنوز هیچ کار نکرده فکر می کنه بزرگترین خفن گیم دنیاس دیدم تا آدمای باحال منطقی و خوب. فکر نمی کنم هنوز اون قدر تعدادمون زیاد شده باشه که بخش ها و زیر فرهنگ های جدی زیادی وجود داشته باشند. فقط امیدوارم هممون به هم کمک کنیم که بهترا بیشتر دیده شن و اونا که کمتر خوبند بهتر بشن و بالا کشیده بشن تا شاید اتفاقای خوبی رخ بده.
از نظر عامل تاثیر گذار هم فکر می کنم هم نبود سرمایه به خصوص اون قدیما که آرزو ها بزرگتر بود خیلی اذیت کرد و هم نبودن دانش و تجربه کافی قطعا دردسر ساز بوده و الآن بیشتر هست. اون تیمای اولی که اومدن بازی پی سی بسازند برای کل دنیا معمولا مشکلات مادی بزرگترین مشکلشون بود و از نظر توانایی فنی و هنری و خواستن مشکلی نداشتن ولی الآن خیلی بیشتر این یکی مشکلا اومده رو و خیلیا میان که سریع یه چیز ساده بسازند بذارن کافه پول دار شن که از دید من حرکت به جلو نیست ولی ممکنه بخشیش هم برای بعضیا دلیلش اقتصادی باشه و بخوان بعدش برن سر کارای جدیتر. این که هی می گم قدیمیا و جدیدا نمی خوام بگم بعد ها هرکی اومد بد بود ها خدایی نکرده. منظورم اینه که خوب بعد اومدن کافه و گرفتن چند بازی و شاید یه کم قبلیش تعداد بیشتری آدم اومد و خوب تو همه جا وقتی تعداد می ره بالا کیفیت کلی میاد پایین. اون گروه اولی که بازی ساز شدن تو ایران رسما یه سری دیوونه بودن که یه رویا ها و فکرای عجیبی داشتن و احتمالا هممون فکر می کردیم که جادو خواهیم کرد و عصای موسی داریم و همه مشکلاتو می زنیم برن کنار :) که البته بعضیا تا حدی زدن که دمشون گرم.
آها انگیزه شخصیم هم این طوری شروع شد که من خوب خیلی از کودکی بازی می کردم و ذهنم خیال پرداز بود. اسباب بازی ایده عالم یه چیزی بود عین خمیر بازی ولی محکم. مثلا یه عالمه دونه ریز که به هم بچسبونی هرچی می خوای بسازی. پسر خالم هم یه بار از سفر برام یه خونه سازی اورده بود که خیلی ریز بود و کلی باهاش حال می کردم. بعدا ها که کد زدم دیدم دوست ندارم برنامه اداری بنویسم و دلم می خواد یه برنامه بنویسم که یه کار خاصی کنه. اولش از مثلا برنامه ماشین حساب خیلی خفن و آموزش ریاضی با برنامه به بچه ها شروع شد و بعد که تصادفا game maker رو تو یه سی دی دیدم، دیگه زندگیم اون زندگی قبلی نشد. این که می گم حرف نیستا. شبا وقت خواب هی فکر می کردم مثلا تو شورش اون کارو چه طوری پیاده کردن، یا مثلا فیفا یا ماریو کارت یا ... چه طوری دو بعدی بودن ولی اون شکلی. ماریو پرششو چه طور می شه کد کرد. و بعد بعضیاشو سعی می کردم کد کنم و بعضیا رو نمی تونستم و بعضیا رو می تونستم و کلی حال می کردم. الآنم که خدمت شمام شبا موقع خواب و صبح موقع ورزش فکر می کنم که فلان مکانیک خوبه یا نه و چه طوری کدش کنم و ...